از یک عاشقِ شکست خورده پرسیدم : بزرگ ترین اشتباه؟ گفت: عاشق شدن ... گفتم: بزرگ ترین شکست؟ گفت: شکستِ عشق ... گفتم: بزرگ ترین درد؟ گفت: از چشمِ معشوق افتادن ... گفتم: بزرگ ترین غصه؟ گفت: یک روز چشم هایمعشوق رو ندیدن ... گفتم: بزرگ ترین ماتم؟ گفت: در عزای معشوق نشستن ... گفتم: قشنگ ترین عشق؟ گفت: شیرین و فرهاد ... گفتم: زیباترین لحظه؟ گفت: در کنارِ معشوق بودن ... گفتم: بزرگ ترین رویا؟ گفت: به معشوق رسیدن ... پرسیدم: بزرگ ترین آرزوت؟ اشک توی چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت : مرگ....
اختلاف طبقاتی در زندگی مشترک یکی از معیارهای انتخاب همسر، توجه به طبقه اجتماعی است. طبقه اجتماعی معمولاً با توجه به سطح تحصیلات، نوع شغل و میزان درآمد تعریف می شود. براساس این سه عامل، افراد جامعه به سه طبقه بالا (افراد دارای تحصیلات بالا، ثروتمندان، رۆسا و مدیران)، طبقه متوسط (کارمندان و نیروی کار متخصص که دارای تحصیلات در سطح متوسط جامعه هستند) و طبقه پایین ( کارگران و افرادی که در مشاغل غیرحرفه ای مشغول به کار بوده و تحصیلات و درآمد کمی دارند) تقسیم می شوند. در نگاه اول به نظر می رسد که طبقه اجتماعی هم نقشی به اندازه دیگر معیارهای انتخاب همسر دارد. از آنجایی که طبقه اجتماعی از عوامل متعددی تشکیل شده، بر جنبه های متعددی از زندگی فرد تأثیر می گذارد. به عبارت دیگر، تفاوت طبقاتی موجب به وجود آمدن اختلافات در زمینه های گوناگون زندگی زناشویی می شود که مرتفع ساختن همه آنها کار ساده ای نیست. از جمله مهمترین زمینه های بروز اختلاف ناشی از تفاوت طبقاتی می توان به این عوامل اشاره کرد: 1. تفاوت های مربوط به نقش جنسی نقش جنسی به ویژگی هایی گفته می شود که از نظر فرد به جنس خاص (زن یا مرد) تعلق دارد. 2. تفاوت میزان تحصیلات معمولاً میزان تحصیلات افراد متعلق به طبقه بالای جامعه، از دو طبقه دیگر بیشتر است. تشابه سطح تحصیلات زوجین موجب افزایش رضایت زناشویی، کاهش میزان طلاق و رشد اجتماعی کودکان می شود. به دلیل آنکه مرد ریاست خانواده را به عهده دارد، بالاتر بودن سطح تحصیلات وی مشکلات کمتری ایجاد می کند. همچنین بهتر است اختلاف سطح تحصیلات زوجین بیشتر از دو مقطع نباشد. 3. تفاوت در شیوه نگرش نسبت به مسائل زندگی و مسائل مالی در اینگونه روابط معمولاً وضعیت مالی یکی از طرفین بسیار بهتر از دیگری است. برای افراد کم درآمد یا دارای درآمد متوسط، افزودن بر میزان مال و دارایی یکی از مسائل مهم زندگی به شمار می رود، بنابراین ممکن است آنها برای رسیدن به اهداف مالی خود از اهداف دیگری که به نظر شریک زندگی شان مهمتر است چشمپوشی کنند. 4. تفاوت در شیوه فرزندپروری نتایج پژوهش ها نشان داده است که افراد طبقه جامعه معمولاً از شیوه فرزندپروری مقتدرانه (که در آن محبت و کنترل والدین به میزان کافی است) استفاده می کنند. والدینی که دارای سطح تحصیلات عالی هستند، بیشتر با فرزندان خود صحبت می کنند و برای آنها کتاب می خوانند. آنها دلایل خواسته های خود را برای فرزندانشان بیان می کنند و با این کار موجب می شوند که استدلال منطقی فرزندانشان پیشرفت کند. زمانی که از این والدین سۆال می شود که دوست دارند فرزندانشان چه ویژگی هایی داشته باشند، آنها اغلب بر ویژگی های درونی مانند کنجکاوی و منطقی بودن تأکید می کنند، در حالی که والدینی که سطح تحصیلات پایین تری دارند، از فرزندان خود می خواهند که بدون چون و چرا دستورهای آنها را اطاعت کنند و در مورد علت خواسته هایشان توضیحی به بچه ها نمی دهند. زمانی که از این والدین درباره ویژگی های مطلوبی که مایلند در فرزندشان وجود داشته باشد پرسیده می شود، به ویژگی های عینی مانند حرف شنوی، چالاکی، اطاعت محض و. .. اشاره می کنند. به طور کلی تفاوت طبقه اجتماعی، در بردارنده تفاوت های فرهنگی متعددی است که هر یک از آنها ممکن است تهدیدی جدی برای ازدواج به شمار روند 5. تفاوت در شیوه گذراندن اوقات فراغت بعضی والدین از زمان کودکی برای پرکردن اوقات فراغت فرزندانشان برنامه منظمی دارند. در حالیکه اوقات فراغت در بعضی خانواده های دیگر تعریفی ندارد. به طور کلی تفاوت طبقه اجتماعی، در بردارنده تفاوت های فرهنگی متعددی است که هر یک از آنها ممکن است تهدیدی جدی برای ازدواج به شمار روند. منبع: ماهنامه سپیده دانایی، شماره 44،تبیان مطالب مرتبط - زناشویی
اگر به ازدواج فکر میکنید یا به دنبال همسر ایده آل خود هستید، توصیه میکنیم که با خودتان صادق باشید و عمق انگیزهتان برای ازدواج را بسنجید. آیا انگیزهتان از یکی از این دلایل ریشه میگیرد؟ قبل از تصمیم به ازدواج، انگیزهتان را بررسی کنید درمورد انگیزههای ازدواج، تفکرات توهمزایی که با خیالپردازی در ابتدای رابطهها ایجاد میشود، یکی از بدترینهاست. بعنوان مثال، درمورد نامزدیهای کوتاهمدت، دو دلیل توهمزا برای ازدواج کردن، «چون بااینکه تازه با هم آشنا شدهایم اما همیشه میشناختمت» و «چون از داستان عشق ما فیلم زیبایی میتوان ساخت» میتوانند باشند. دلایل بد دیگری هم برای ازدواج کردن هستند. این دلایل معمولاً سه دسته هستند: اضطراب، بیکفایتی و واقعیتگرایی خودمحور. میخواهم ازدواج کنم… • چون همه دوستانم ازدواج کردهاند. • چون نمیدانم اگر این مورد را رد کنم، باز هم موردی برای ازدواج پیش خواهد آمد یا نه. • چون میخواهم احساس امنیت کنم. این انگیزهها ریشه در ترس دارند. وقتی میترسیم که تنها بمانیم یا از قافله عقب بیفتیم، وقتی قبول کنیم که یک زندگی کامل و جالب بدون همسر کمتر از یک زندگی متاهلی موفق است، یا وقتی باور داشته باشیم که ازدواج به ما احساس امنیت میدهد، اضطراب علت اصلی است. فردی که به این دلایل ازدواج میکند، میخواهد همسرش برای او نقش یک نوع دیگری از موادمخدر را بازی کند. وقتی کسی به همسر خود بعنوان یک ماده مخدر نگاه کند نه یک موجود، نتیجه رابطهای کوتاهمدت خواهد بود. دسته دوم از انگیزه غیرمنطقی ازدواج کردن بخاطر احساس بیکفایتی است که خود را در افکار زیر نشان میدهد: میخواهم ازدواج کنم… • چون او دوستم دارد و این باعث میشود احساس خاص بودن کنم. • چون ازدواج به همه نشان میدهد که بزرگ شدهام. • چون ازدواج نشان میدهد که یک نفر هست که من را بخواهد. • چون این تمرکز بهتری به زندگیم میدهد. • چون تنها هستم. اگر انگیزه شما برای ازدواج جزء این دسته است، باید روی اعتمادبهنفس و نگاه تان به خوشبختی بیشتر کار کنید. وقتی میترسیم که تنها بمانیم یا از قافله عقب بیفتیم، وقتی قبول کنیم که یک زندگی کامل و جالب بدون همسر کمتر از یک زندگی متاهلی موفق است، یا وقتی باور داشته باشیم که ازدواج به ما احساس امنیت میدهد، اضطراب علت اصلی است. و دسته سوم از انگیزههای نادرست برای ازدواج واقعیتگرایی سطحی است که به صورت افکار زیر نمود مییابد: میخواهم ازدواج کنم… • چون چند وقتی میشود که با هم آشنا هستیم و ازدواج قدم منطقی بعدی برای ماست. • چون اگر با او ازدواج نکنم نمیتوانم به استقلال برسم. • چون می خواهم به او نزدیک و نزدیک تر شوم. انگیزههایی که چزء این سه دسته باشند، برای ازدواج کاملاً نادرست و حطرناک هستند و چنین ازدواجهایی معمولاً دوام چندانی نخواهند داشت. منبع: مردمان
چرا برخی خانمها تمایلی به ازدواج ندارند؟ در یک آمارگیری جدید که در آن از ۱۰۵ زن شرکتکننده درمورد تمایل به ازدواج سوال شده بود، نتیجه از این قرار بود: ۴۵ درصد دوست داشتند ازدواج کنند ۴۵ درصد دوست نداشتند ازدواج کنند ۱۰ درصد تصمیمی در این رابطه نداشتند ۴۵ درصدی که تمایلی به ازدواج نداشتند، دلایل خود را اینطور عنوان کرده بودند: استقلال این یکی از شایعترین دلایل بود. به نظر میرسد این روزها خانمها بیشتر از آزادی خود لذت میبرند.یکی از شرکتکنندگان عنوان کرده بود که، «از وقتی که ۱۲ سال پیش بیوه شدم، یاد گرفتم که برای اولین بار در زندگیام مستقل باشم و واقعاً عاشق این استقلال هستم. واقعاً افتخار میکنم که میتوانم از خودم مراقبت کنم. در ازدواجم فردی به شدت وابسته بودم.» یکی دیگر از آنها میگوید، «این روزها خانمها هم کارهای زیادی دارند و نیاز به داشتن یک همراه مرد کمتر حس میشود.»شرکتکننده دیگری میگوید، «من نیازی ندارم که کسی از من مراقبت کند. من شغل و کار بسیار موفقی دارم، از خودم خانه، ماشین و خانواده دارم. از حریم شخصی، آزادی و استقلال فردی و مالی خودم لذت میبرم.» اوقات تنهایی بعضی از زنان هم وقت گذراندن برای خودشان را یکی از دلایل عدم تمایل به ازدواج ذکر کردند.یکی از آنها میگوید، «من به هیچ عنوان دوست ندارم که عمرم را کنار فردی دیگر بگذرانم. از تنها بودن واقعاً لذت میبرم. حتی وقتی دوستپسرم بیشتر از چند ساعت کنارم میماند اذیت میشوم و دوست دارم تنها باشم.» خانم دیگری میگوید، «من ۲۳ سال پیش ازدواج کردم و اصلاً دوست ندارم به وضعیت سابقم برگردم. ازدواج خیلی آدم را محدود میکند. من از استقلال، فضای شخصی و آزادی خودم لذت میبرم.» یکی دیگر از شرکتکنندهها میگوید، «من ۱۱ سال است که مجرد هستم و بالاخره توانستم شخصیت خودم را پیدا کنم. واقعاً کاش شوهرم خیلی زودتر از آن من را ترک میکرد. من کارهای زیادی برای انجام دادن دارم و همیشه هم وقت کم می آورم. اینکه مجبور نیستم زن یا مادر کسی باشم و شخصیت مستقلی دارم خیلی خوب است.»فردی دیگر میگوید، «من بعنوان زنی که قبلاً ازدواج کرده باید بگویم که از تنهایی خودم لذت میبرم و اصلاً علاقهای به بر هم زدن آن ندارم. کاملاً احساس شادی و خوشبختی میکنم.» ازدواجهای قبلی تجربیات بد از ازدواجهای قبلی یکی دیگر از دلایلی بود که خانمها را از ازدواج دور میکرد.شرکتکنندهای میگوید، «دو ازدواج ناموفقی که قبلاً داشتم باعث شده است تصور کنم که ازدواج هیچ وجه مثبتی ندارد.» یکی دیگر از خانمها عقیده دارد، «آدم عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود. از این گذشته اصلاً هم علاقهای به مراقبت از بچه و شوهر ندارم.»زنان متاهلی که نظرات منفی درمورد ازدواج دارند هم بر دوستان مجردشان تاثیر میگذارند.یکی از شرکتکنندهها میگوید، «بیشتر دوستانم میگویند با ازدواج نکردن هیچ چیز را از دست ندادهام. آنها قبلاً این را امتحان کردهاند و اصلاً راضی نبودهاند.» پول مسائل مالی هم یکی دیگر از دلایلی بوده که باعث شده بعضی زنها دست به ازدواج نزنند.یکی از شرکتکنندهها عنوان کرده بود که، «من هر ماه یک چک از بیمه شوهرم که فوت شده است دریافت میکنم و چه لزومی دارد که بخواهم دوباره ازدواج کنم؟» شرکتکننده دیگری گفته است، «اصلاً دوست ندارم مجبور به مراقبت از بچه و شوهر شوم و خودم میتوانم از نظر مالی روی پای خودم بایستم.» خانم دیگری عقیده دارد، «چون بسیاری از زنان هم سن و سال من میتوانند به اندازه کافی پول دربیاورند که هزینههای خود را تامین کنند، دیگر برای سر و کله زدن با مردها زیر یک سقف ریسک نمیکنند.» منبع : مردمان
یکی از مهمترین چیزهایی که باید در دوره بارداری رعایت شود خواب کافی و منظم است. البته از آنجا که مادران به وضعیت بدن خود در دوره بارداری عادت ندارند و موقع خواب ممکن است کلافه شوند، باید همه شرایط را برای اینکه بتوانند بخوابند آماده کرده باشند. به تازگی محققان کشف کردهاند که خواب بد در دوران بارداری باعث تولد زودرس و وزن کم هنگام تولد جنین میشود که آثارش تا آخر عمر روی کودک میماند. پژوهشگران ایتالیایی در مطالعاتی که انجام دادند ساعات خواب تعدادی از مادران باردار و همینطور وضعیت زمان زایمان آنها را بررسی و ثبت کردند. درصد زایمانهای زودرس، وزن پایین جنین و حتی سقط در مادرانی که خواب کم و نامنظمی داشتند در حد معناداری بالاتر بوده است. پژوهشگران تیمی که مشغول بررسی این موضوع بودهاند میگویند هنوز نمیتوانند با قطعیت دلیل مشخصی برای رابطه خواب مادر و سقط جنین، زایمان زودرس و وزن پایین جنین اعلام کنند چون شواهد لازم را در اختیار ندارند. هنگام خواب فشار خون، ضربان قلب و ریتم تنفس همگی در انسان تغییر میکند. این محققان حدس میزنند این موضوع روی جنین تاثیرگذار باشد. البته گذشته از این مطالعه و نتایجش متخصصان همیشه به مادران باردار پیشنهاد میکنند ۸ ساعت در شب بخوابند و ظهرها هم یک استراحت کوتاه داشته باشند. منبع:shahrzadpress.com
اگر از ناکامی شما در عشق مدت هاست که می گذرد، به احتمال زیاد همچنان دچار احساسات و هیجانات منفی هستید، البته نه به شدت روزهای اول. گاهی ساعت ها به معشوق خود فکر می کنید و هر از چندگاهی وجودتان پر از اندوه می شود، خاطرات گذشته تازه می شوند و ناامیدی دوباره به جانتان می افتد، در این شرایط کارهای زیر در سازگاری به شما می تواند تا حدودی کمک کننده باشد. 1- قبول کنید که همه چیز تمام شده است در این برهه که مدتی است رابطه شما تمام شده است، پذیرش واقعیت برای شما راحت تر است. اولین قدم به سمت آینده ای روشن و مثبت این است که قبول کنید عشق تان را از دست داده اید. به واقع همانند تمامی درمان های روانشناختی، اولین قدم جهت بهبود، پذیرش مشکل است. 2- مواظب باشید که عشق به نفرت تبدیل نشود بعد از مدت کوتاهی وارد مرحله نفرت می شوید و فقط دوست دارید فریاد بزنید تا احساسات خود را خالی کنید، به شدت از همه چیز خشمگین هستید و هر قدر فرایند جدایی بیشتر طول بکشد، این خشم بیشتر خواهد شد. هم از خودتان عصبانی هستید هم از معشوق قبلی تان؛ اما بعد از مدتی به این نتیجه خواهید رسید که این جدایی اجتناب ناپذیر بوده است. در واقع این خشم و غلیان احساسات خیلی طولانی نخواهد بود. سعی کنید کارهای مثبت انجام دهید تا از آنها انرژی بگیرید. سعی نکنید نفرت را جایگزین عشق کنید چون خود همین نفرت در شما احساسات متناقضی را به وجود می آورد که می تواند برایتان دردسرساز شود. 3- خاطرات را دور بریزید تمام چیزهایی که ممکن است شما را به یاد معشوق بیندازد را دور بریزید، مثل آهنگ ها، و وسیله ها. در این زمان باید از هر چیزی که برایتان یادآور خاطره ای است دوری کنید، حتی چیزهایی وجود دارند که به طور ناخودآگاه وقایع گذشته را به شما یادآوری می کنند، باید حواستان به آنها هم باشد. یک جعبه دستتان بگیرید و در اتاق بچرخید و هر چه را احتمال می دهید شما را به یاد او بیندازد در آن بگذارید حتی اگر خیلی کوچک باشد. بعد این جعبه را تا جایی که می توانید از خود دور کنید. 4- بر ویژگی های مثبت خود تمرکز کنید در این برهه به احتمال زیاد نظر مثبتی نسبت به خود ندارید و دائما در مورد خود منفی صحبت می کنید و شاید خود را لایق زندگی ندانید اما مطمئنا شما همچنان فرد ارزشمندی هستید که دارای ویژگی های مثبت فراوانی است اما شرایط شما قدرت دیدن این توانایی های مثبت را از شما گرفته است. پس بهتر است در گوشه ای بنشینید و لیستی از ویژگی های مثبت خود تهیه کنید؛ ویژگی هایی که قبل از عاشق شدن شما وجود داشت و همچنان نیز وجود دارد. با این کار دید مثبتی به خود پیدا خواهید کرد و خود را سزاوار دوباره زیستن خواهید دانست. بعد از اینکه از دست احساسات منفی رها شدید، می توانید به رابطه گذشته خودبه عنوان یک تجربه آموزنده بنگرید. در مورد علت جدایی و اینکه چه چیزی در نهایت باعث ناسازگاری شما شد بیندیشید. با اجرای این مرحله مطمئن خواهید شد که دیگر اشتباهات گذشته که در انتها منجر به جدایی خواهد شد را در رابطه جدیدتان تکرار نخواهید کرد 5- از پیشگویی خودکامبخش بپرهیزید بسیاری از افرادی که در عشق ناکام می شوند، باور دارند که دیگر عشق را تجربه نخواهند کرد و شخص دیگری آنها را دوست نخواهد داشت. جالب آنکه گاهی اوقات این باور به وقوع می پیوندد زیرا این افراد از پیشگویی خودکام بخش استفاده کرده اند. این اصطلاح روانشناسی بدین معنا است که مسئله و تفکری واقعیت می یابد، چون فرد انتظار واقعیتش را داشته و به گونه ای رفتار می کند که باعث اتفاق افتادن آن می شود. شما و همه انسان ها لیاقت دوست داشته شدن و عاشق شدن را دارید اما هر قدر فردی بیشتر بگوید: «من هرگز عشقی نخواهم یافت» احتمال وقوع چنین انتظاری افزایش می یابد؛ زیرا مثلا کمتر وارد گروه های اجتماعی می شود؛ برخورد دیگران را بیشتر کینه جویانه برداشت می کند، روابط سردتر با دیگران برقرار می کند؛ از کوچکترین رفتاری، فاجعه می سازد اما به طور متضاد، هر اندازه افق دیدگاه کسی روشن تر باشد، مثلا بگوید: «من چنان آدم شاداب و باطراوتی هستم که حتما همدمی پیدا خواهم کرد.» پیشگویی آینده عشقی او نیز روشن تر خواهد بود. 6- از اشتباهات خود عبرت بگیرید بعد از اینکه از دست احساسات منفی رها شدید، می توانید به رابطه گذشته خود به عنوان یک تجربه آموزنده بنگرید. در مورد علت جدایی و اینکه چه چیزی در نهایت باعث ناسازگاری شما شد بیندیشید. با اجرای این مرحله مطمئن خواهید شد که دیگر اشتباهات گذشته که در انتها منجر به جدایی خواهد شد را در رابطه جدیدتان تکرار نخواهید کرد. 7- به خودتان زمان دهید گذشت زمان سبب می شود بتوانید منطقی تر در مورد گذشته خود بیندیشید. به قول سعدی: سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل – بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران توصیه هایی که باید جدی بگیرید: 1.برای بهتر کنار آمدن با قضیه، سعی کنید نگرانی ها، احساسات ضد و نقیض و غم هایتان را بنویسید. بی پرده بنویسید و نوشته هایتان را دور بریزید. تنها آن بخشی از نوشته ها باید نگه داشته شوند که در آنها به شکلی منطقی درباره دلایل این شکست، تقصیرات دو طرف، مشکلات موجود و غیرقابل حل و تاثیرات این مشکلات در دراز مدت نوشته اید. 2.به مکان هایی که از آنها خاطره دارید نروید. نمک به زخم خود نپاشید و سعی نکنید با هر بهانه ای به یاد این رابطه تمام شده بیفتید. 3.موسیقی غمگین، فیلم های رمانتیک و کتاب های عاشقانه ممنوع اند. حداقل تا زمانی که هنوز خودتان را پیدا نکرده اید و داغی این عشق شکست خورده برایتان کم نشده است. 4.در جمع، وقتی سوالی از دلایل شکست عاطفی تان پرسیده می شود، بدون شرم و با خونسردی توضیح دهید. سفره دلتان را برای همه باز نکنید و چهره یک آدم مظلوم درد کشیده و جفا دیده را به خود نگیرید. جلب ترحم فقط باعث می شود دیرتر قد راست کنید و از این مشکل بیرون بیایید. 5.درهای قلبتان را به روی دیگران نبندید. دنیا تمام نشده و اگر این رابطه به پایان رسیده، ممکن است یک رابطه کامل تر، کم تنش تر و منطقی تر در انتظار شما باشد. عشق اول یک افسانه است. عشق هرگز نمی میرد هم همین طور. پس برای آدم های اطرافتان گارد نگیرید. 6.اگرچه توصیه کردیم درهای قلبتان را روی دیگران نبندید اما باید بدانید که خیلی زود هم نباید وارد یک رابطه دیگر شد. پرت شدن شما از یک شکست عاطفی به یک رابطه جدید به معنی جایگزین پیدا کردن برای آدم قبلی و تلاشی چشم بسته برای کسب آرامش و تکیه گاه است. انتخاب در این شرایط بسیار پرخطر و کورکورانه خواهد بود. حتی اگر خودتان فکر کنید که خیلی عاقلانه دارید تصمیم می گیرید، اما شرایط روحی شما باعث می شود منطقتان کمرنگ تر شده و دوباره خود را در معرض تکرار شکست قرار دهید. پس حداقل تا 6ماه یا تا زمانی که داغ عشق قدیمی برایتان کمرنگ نشده، وارد رابطه دیگری نشوید. منبع: سپیده دانایی
حالا دیگر وقتش است. اصلا شاید دیر هم شده باشد. عاشق شدن را نمیگویم. آن خودش دیر یا زود اتفاق میافتد. منظورم واكاوی عشقهای گذشته و حال و احتمالا آینده است. اصلا با كدام تعریف اینقدر مطمئنید كه عاشق هستید و عشقتان اگر اولی در دنیا نباشد بعد از لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد مقام سوم را میتواند بگیرد؟ لطفا برای چند دقیقه بیخیال باورهای خودتان شوید، ببینید كارشناسان چه میگویند؟ اصلا عشق واقعی چیست و چند درصد از آدمهایی كه ادعای عاشقی میكنند واقعا عاشق هستند؟ نقطه پایان عشق کجاست؟ جسم ما گرایشهایی دارد كه اسمش میل است. مثلا من به این شیرینی میل دارم و این یك گرایش یكسویه محدود است. میگویم یكسویه چون من به شیرینی میل دارم ولی شیرینی به من میلی ندارد و میگویم محدود چون گرایش من هم تا زمانی است كه شیرینی را نخورده باشم. وقتی بخورم و سیر شوم دیگر میلی به آن ندارم. همین گرایش یكسویه میتواند نامحدود باشد. مثلا من گلها را دوست دارم ولی معلوم نیست گل من را میخواهد یا نه. این میشود حب یا دوست داشتن چون نامحدود است ولی یك طرفه. علاقه یك خانم به طلا و جواهر هم مشابه همین است، محدودیت ندارد و مثل میل به غذا و شیرینی نیست كه از آن سیر شود ولی یك طرفه است. حالت سوم میشود گرایش دو سویه محدود؛ یعنی دو نفر همدیگر را دوست دارند ولی این دوست داشتن محدود است و بالاخره یك جایی تمام میشود. به این دوست داشتن میگویند شوق. بیشتر احساساتی كه ما از آن به عنوان عشق یاد میكنیم در واقع شوق است. یعنی اشتیاق شدیدی كه تمام میشود. حتی عشقهای تاریخی هم بیشترش شوق بوده ولی چون به هم نرسیدهاند، تمام نشده. مطالعات نشان میدهد نقطه پایان این شوقهای به ظاهر بیپایان نقطه به هم رسیدن است. یعنی 2نفر همدیگر را در حد مرگ دوست دارند ولی به محض اینكه به هم میرسند این علاقه شروع به كم شدن میكند. همین است كه خیلی از جوانانی كه عاشقانه همدیگر را دوست دارند و زمین و زمان را به هم میریزند تا با هم ازدواج كنند از همان ماه عسل اختلافهایشان شروع میشود و زندگیشان دوامی ندارد. در واقع آنها هیچ وقت عاشق هم نبودهاند و فقط اشتیاق شدیدی نسبت به هم داشتهاند كه به اشتباه نامش را عشق گذاشتهاند و به بیراهه رفتهاند. در واقع شوق همان هوس است. یعنی همه عشق ها روزی از بین می رود؟ اما حالت چهارمی هم وجود دارد؛ یعنی خواستن دو طرفه نامحدود. این نوع خواستن یك خواستن بی حد و مرز است كه برتر و متعالیتر از همه خواستنهای دیگر است و میشود نام عشق بر آن نهاد. حالت زمینی این نوع دوست داشتن عشق میان مادر و فرزند است؛ رابطهای نامحدود و دوطرفه. هر كدام از ما در زندگی یك وضعیت موجود داریم و یك وضعیت مطلوب. من موجود چگونه باید به من مطلوب تبدیل شوم؟ مسیری كه مرا به حالت مطلوب هدایت میكند عشق است ولی آیا عشق به تنهایی میتواند؟ اینجاست كه پای عقل به میان میآید. عقل به ما تاكتیك میدهد. روش میدهد كه چطور به پشتوانه عشق به وضعیت مطلوب برسیم. عقل به ما نشان میدهد وقتی دچار هیجان عشق هستیم چطور اشتباه نكنیم و در بهترین مسیر قدم بگذاریم. چطور مطمئن شویم احساسی که به یک نفر داریم همان عشق است؟ عشق از دوست داشتن مجزاست ولی گاهی به دلیل شباهتهایی كه با هم دارند اشتباه گرفته میشوند وگرنه هركدام از اینها یك مقوله جداست. اگر بخواهیم با مفاهیم آكادمیك صحبت كنیم، دوست داشتن همان چیزی است كه در عربی میگویند «حُب» و از جنس عالم دوم است ولی عشق از جنس عالم چهارم است. از این تعاریف متوجه میشویم عشق و دوست داشتن به اندازه دو دنیا با هم تفاوت دارند و این تفاوت كمی نیست. حتما میپرسید منظور از 4 عالم چیست؟ این عالمها مقوله پیچیدهای دارند ولی در یك تعریف ساده باید بگویم این چهار عالم عبارتند از: اول، طبیعت كه همین جهان ملموس است. دوم، فطرت كه عالم معناست. سوم، طینت كه میگویند تركیب عالم اول و دوم است و چهارم، حیرت یعنی همان عالمی كه پیامبر(ص) در معراج دید و متحیر شد و گفت: «خدایا تو را آنقدر كه باید نشناختم.» بعضیها معتقدند بالاترین درجه دوست داشتن عشق نام دارد. یكی از حكما هم عشق را مستی عقل معرفی كرده است. در حقیقت عشق یك مقدمه دارد به نام شناخت و معرفت و یك موخره به نام ایثار و فداكاری. اگر كسی را با معرفت آنقدر دوست داشته باشید كه برایش ازخودگذشتگی كنید، عاشقش هستید. فرض كنید دختر و پسر جوانی بسیار به هم علاقه دارند ولی چه تضمینی وجود دارد كه دخترخانم در آینده مادر خوبی باشد یا آقاپسر از عهده نقش پدری برآید؟ از كجا معلوم وقتی با هم زیر یك سقف قرار میگیرند هزار و یك اختلافنظر نداشته باشند؟ همه اینها در مشاوره قبل از ازدواج مشخص میشود سن عاشقی در مردان چند سال است؟ هر چیزی یك سنی دارد؛ مثل سن بلوغ. بچهای كه خیلی عقلش میرسد ولی هنوز به سن بلوغ نرسیده بالغ نیست یا برعكس، كسی كه به سن بلوغ رسیده ولی آثار بلوغ در او وجود ندارد هم بالغ نیست. در این جهان همه چیز تابع زمان و مكان است. هر چیزی باید بر روال طبیعت بگردد. از 9 ماه ماندن بچه در رحم مادر تا كشیدن 4 درد زایمان كه باعث جفت شدن جمجمه بچه میشود همه چیز در طبیعت قانون دارد. در عاشق شدن هم سن مهم است. یك نوجوان اگر احساس میكند عاشق شده است هنوز بلوغ عقلیاش كامل نشده و نمیتواند برای آینده برنامهریزی كند. اگر بخواهم از دید علمی بگویم عقل مردها تا 40 سالگی كامل نمیشود. اصلا همین است كه میگویند دوران چلچلی! همین است كه باعث میشود هرقدر هم طرفین به عشقشان مطمئن باشند باز نیاز به مشاوره دارند و نباید بیگدار به آب بزنند. تا کی برای عاشق شدن فرصت داریم؟ در تكامل سنی انسانها یك تقسیمبندی جالب وجود دارد؛ میگویند اگر كسی بخواهد زیبا شود تا 20سالگی میشود، اگر بخواهد قهرمان شود تا 30 سالگی میشود، اگر بخواهد عاقل شود تا 40 سالگی میشود و اگر بخواهد عارف شود تا 60 سالگی میشود. به اصطلاح میگویند اگر تا این سن شد، شد و اگر نشد دیگر فایده ندارد. البته این بیشتر درباره مردان صدق میكند و زنان تكامل سریعتری دارند. زن برای مادر شدن آفریده شده و مرد برای پدر شدن. زن باید زن باشد و مرد باید مرد باشد. یعنی زن نیاز به زنانگی دارد و مرد، مردانگی. زنانگی یعنی ایجاد آرامش و مردانگی یعنی ایجاد آسایش. زن باید مثل گل باشد و مثل گل با او رفتار شود و مرد باید مثل درخت باشد و مثل درخت با او رفتار شود. اگر این چنین باشد عشق دوام میآورد و زندگی به وضعیت مطلوب میرسد. چرا داغ ترین ازدواج ها بعد از ازدواج سرد می شود؟ مشاوره قبل از ازدواج یك ضرورت است. همه زوجها باید قبل از ازدواج به مشاور مراجعه كنند تا بتوانند مشكلات احتمالی آینده را پیشبینی كنند. فرض كنید دختر و پسر جوانی بسیار به هم علاقه دارند ولی چه تضمینی وجود دارد كه دخترخانم در آینده مادر خوبی باشد یا آقاپسر از عهده نقش پدری برآید؟ از كجا معلوم وقتی با هم زیر یك سقف قرار میگیرند هزار و یك اختلافنظر نداشته باشند؟ همه اینها در مشاوره قبل از ازدواج مشخص میشود. در این جلسات تستهایی از هر دو نفر گرفته می شود كه پاسخ خیلی از پرسشها را مشخص میكند. این همان مكانیسم عقل است كه كنار عشق قرار میگیرد. یعنی دو نفر كه احساس میكنند عاشق هم هستند با یك روش عقلانی به این نتیجه میرسند كه آیا ازدواجشان به صلاح است یا نه؟ اگر بخواهیم یك مثال ساده بزنیم، میگوییم عشق شبیه یك جواهر گرانبهاست و عقل حلقهای فلزی كه ركاب این جواهر گرانبها میشود. اگر این حلقه باشد، میتوانی جواهرت را دستت كنی و همیشه همراهت باشد ولی نمیتوانی یك جواهر گرانبها را تا ابد بدون هیچ محافظی توی مشتت نگه داری، شك نداشته باش كه بالاخره گم خواهد شد. همین است كه گاهی عشقهای آتشین ناگهان خاموش میشود. در حقیقت نگین باارزش آنها گم شده است. چرا بعضی از عشق ها تبدیل به نفرت می شود؟ ازدواج نیاز به استطاعت دارد. همانطور كه وقتی كسی به حج میرود باید استطاعت داشته باشد در ازدواج هم استطاعت لازم است. البته این استطاعت فقط توان مالی نیست. استطاعت باید در عقل، در مسئولیتپذیری، در تعهدپذیری و خیلی چیزهای دیگر باشد. كسی كه استطاعت ندارد و میخواهد همه چیز را موكول به آینده كند نباید به خیال خودش عاشق شود و درگیری عاطفی ایجاد كند. هیچ فاجعهای از اول فاجعه نبوده. شرایط و اشتباهها به سوی فاجعه شدن هدایتش كرده است. وقتی یكی جا میزند طرف دوم دو راه دارد؛ یا خودش را منهدم میكند و دچار افسردگی میشود یا دست به اقدامات خشونتبار میزند و برای نابودی طرف مقابل تلاش میكند. سد كه بشكند همه چیز را با خودش نابود میكند. آیا عشق مرد و زن تعدد می پذیرد؟ عشق ممنوع یعنی واژهپردازیهای بیخودی. یعنی چیزی كه اصل عشق نیست. یك هوس زودگذر است كه تمام میشود اما در مسیر خودش زندگی افراد را نابود میكند. عشق باید منطق داشته باشد. اصلا عشق یعنی احساسی از جنس خدا. چیزی كه از جنس شیطان باشد نمیشود نام عشق برآن گذاشت و بیشك هوس است. كسی كه دچار این اشتیاق غلط میشود باید پیش از آنكه گره روی گره بزند به مشاور مراجعه كند و راهنمایی بخواهد. یك نكته مهم دیگر این است كه عشق در هیچ شرایطی تعدد نمیپذیرد. در یك دل امكان ندارد محبت دو نفر بگنجد. منظورم عشق میان زن و مرد است. ممكن است هوس كنی 01 نوع غذا را با هم بخوری ولی حتما بعدش دلدرد میگیری. لازمه عشق وفاداری است. نباید اجازه بدهیم سریالهای بیسر و ته ماهوارهای با رواج عشقهای به اصطلاح ممنوع كانون خانوادهها را به خطر بیندازند. بیشتر از اینها كاملا هدفمند پیش میروند. در خیلی از كشورها بعد از پخش هر فیلم تحلیلگر اجتماعی میآید و درباره موضوع فیلم حرف میزند. ما هم به چنین كارشناسیهایی نیاز داریم. منبع: زندگی ایده آل مطالب مرتبط - زناشویی
اسرار زندگی مجردی مان را به نامزدمان بگوییم یا نه؟ یكی از نکات بسیار مهم در جلسات خواستگاری این است که فرد تا چه حد می تواند اسرار زندگی خود را به فرد مقابل بیان نماید؟ آیا اگر خطا و اشتباهی یا مسئله ای در زندگی اش رخ داده است، اجازه دارد آن را با نامزدش مطرح کند یا نه؟ مبادا بیان این اسرار دست مایه ای برای سركوب وی توسط همسرش در زندگی زناشویی آینده گردد؟ اسرار زندگی را می توان مانند مباحث امنیتی اطلاعات به چهار طبقه ( بکلی سری، سری، خیلی محرمانه و محرمانه ) تقسیم نمود. در زندگی نیز برای مسائل خود طبقه بندی داشته باشید. 1 - در جلسات اول خواستگاری می توانید مسائلی را مطرح کنید که دیگران اطلاع و آگاهی دارند ولی خواستگار شما از آن بی اطلاع است. مثلاً در محل و فامیل همه می دانند شما با یک ازدواج غیر موفق روبرو بوده اید بهتر است این نکته را قبل از قرار خواستگاری به اطلاع فرد مورد نظر برسانید که اگر با شنیدن این موضوع نظرش تغییر می کند قبل از جلسات خواستگاری و ایجاد زحمات و مشکلات متوجه شود. 2 - گاهی ازدواج تا مراحلی پیش رفته است و بعد به دلایلی انجام نشده و در شناسنامه هم ثبت نشده و عروسی هم انجام نگرفته است در این شرایط لازم نیست قبل از خواستگاری اطلاع دهید ولی در آخر جلسه اول خواستگاری باید برای فرد تشریح کنید. برخی از اسرار را که جز خانواده شما کسی از آن اطلاع ندارد نباید در جلسات اول بیان کنید. شما می توانید در مراحل بعد و به میزان اعتمادی که به فرد مقابل پیدا کرده اید، او را از این اسرار مطلع سازید. 3 - هرگز نباید از اشتباهات و لغزش هایی که در دوران مجردی انجام داده اید و کسی هم از آن باخبر نیست و شما نیز توبه کرده اید و یقیناً بعد از ازدواج هم همسرتان متوجه آن نخواهد شد، سخنی به میان بیاورید. زیرا گناهان وخطاها امری ما بین ما و خدای ماست، و هیچ کس اجازه ندارد آبروی خود را جلوی دیگران ببرد. علاوه بر این هرگز از فرد مقابل نخواهید كه به اینگونه مسائل اشاره کند. ولی اگر مسئله ای قبل از ازدواج برای شما پیش آمده و شما مرتکب جرم وخطایی شده اید و امکان بر ملاشدن آن را پس از ازدواج وجود دارد، باید حتماً به نحوی آن را برای فرد مقابل بیان کنید. 4 - گفتن تمام جزئیات ( عصبانیت های موردی، بی نظمی های موردی، ضعف در مهارتهای زندگی و... ) لازم نیست زیرا مفسده دارد و باعث نگرانی و ایجاد تردید می شود و زمینه وسوسه های شیطانی را فراهم می آورد و ممکن است فرد مقابل اینگونه برداشت کند که مشکل بسیار بزرگ بوده و فقط قسمتی از آن گفته شده است. به همین ترتیب گفتن جزئیات و مسائلی که به زندگی مشترک مربوط نمی شود لازم نیست، پرسیدن از آنها نیز لزومی ندارد بنابراین پرسش درباره اینکه چه گناهی مرتکب شدهای؟، آیا دوست پسر یا دختر داشتهای؟، چند تا خواستگار برایت آمده است؟، به خواستگاری چند نفر رفتهاید؟ و... لازم نیست و گاهی توهین و بیحرمتی به شمار می رود و پیامدهای منفی بسیاری دارد. 5 - از گفتن عیبی که خواستگاریتان را به هم می زند، ابا نداشته باشید، چون در غیر این صورت خانه را درزمین سستی بنا کردهاید. عیبی که امکان دارد گفتن آن یک خواستگاری را به هم بزند،نگفتن آن یک زندگی را به هم خواهد زد . 6 - اگر شما دارای نقص عضو یا بیماری هستید باید به طور کامل و به دور از ابهام در مورد شناخت نقص، ناتوانایی های آن و روش درمانش توضیح دهید. بهتر است در این موارد از پزشک بخواهید شرح بیماری شما را به طور دقیق و شفاف به زبان فارسی مکتوب بنویسد و آن را به فرد ارائه دهید وبا معرفی پزشک خود از آنها بخواهید هرگونه سوالی که دارند از پزشک معالجتان بپرسند. 7 - اگر فرد مقابل شما دارای نقص عضو یا بیماری است، نباید عجولانه و ناآگاهانه تصمیم بگیرید، بلکه باید بر اساس میزان ظرفیت و تحمل خود یا فرد مقابل و به دور از هرگونه ترحمی تصمیم گیری کنید و هرگز به فکر تغییر اوضاع نباشید. منبع: پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده مطالب مرتبط - زناشویی
بسیاری از زنان و مردان پس از بچهدار شدن دوست دارند رابطه عاشقانه قبلی خود با همسرانشان را دوباره تجربه کنند. شمع، موسیقی ملایم و خوابیدنِ بچه ها یکی از صحنه هایی است که در این گونه موارد در ذهن آدم شکل می گیرد. اما واقعا برای این مساله چه چاره ای می توان اندیشید؟ منبع:bartarinha
دستگاه تناسلی مردان دستگاه تناسلی مردان موجودات زنده همگی قابلیت تولید مثل دارند و همین موضوع عامل بقای نسل آنهاست. دستگاه تناسلی به همین منظور در بدن موجودات زنده تعبیه شده است. دستگاه تناسلی تنها دستگاهی از بدن است که برای زندگی خود فرد حیاتی نیست امّا وجود دستگاه تناسلی برای بقای نسل لازم است.در فرآیند تولید مثل انسان دو سلول جنسی یا گامت نقش دارند: گامت مردانه که اسپرم نامیده میشود و گامت زنانه که تخمک نام دارد. اسپرم توسط دستگاه تناسلی مردانه و تخمک توسط دستگاه تناسلی زنانه تولید میشوند. اسپرم در حین فعالیت جنسی در اثر انزال از طریق آلت مردانه وارد دستگاه تناسلی زنانه میشود. اسپرم از داخل واژن شنا کرده و وارد رحم میشود و خود را به لولههای فالوپ یا لولههای رحمی میرساند. تخمک نیز از تخمدان زن آزاد میشود و وارد لوله های فالوپ می شود. اسپرم و تخمک در این محل با یکدیگر برخورد می کنند. اسپرم وارد تخمک می شود و آنرا بارور می کند و لقاح حاصل می شود که نتیجة آن تشکیل سلول تخم است که میتواند به یک نوزاد تبدیل شود. بنابراین همکاری مرد و زن برای تشکیل تخم و در نتیجه حامله شدن زن لازم است. زن با وجود اینکه سلول تخم را تا بزرگ شدن و تبدیل شدن به یک نوزاد کامل در درون رحم نگه میدارد ولی همانطور که گفته شد برای باردار شدن نیازمند اسپرم مردانه است. وظایف دستگاه تناسلی مردانه چیست ؟ وظیفة نهایی اجزاء مختلف دستگاه تناسلی مرد، تولید اسپرم است که آنرا به شکل منی تهیه میکند و هنگام برقراری رابطة جنسی با جنس مخالف وارد دستگاه تناسلی زن میکند تا بارداری اتفاق بیفتد. وظیفة دیگر دستگاه تناسلی مرد، تولید هورمونهای مردانه است که برای بلوغ و ظاهر مردانه لازم است. زمانیکه نوزاد پسر بدنیا میآید تمام قسمتهای دستگاه تناسلی مردانه را دارد ولی تا رسیدن به زمان بلوغ این دستگاه تناسلی فعالیت تولید مثلی ندارد. در زمان بلوغ در حدود سنین ۱۴-۱۰ سالگی هورمونهایی از غدد هیپوفیز -که در پایین مغز قرار دارد- ترشح میشود که از طریق خون به بیضهها میرسد و آنها را وادار به تولید تستوسترون و اسپرم میکند. با تولید تستوسترون تغییراتی در بدن اتفاق میافتد. در حین بلوغ کیسة بیضهها بزرگتر میشوند، سپس آلت مردانه بزرگتر میشود و غدد منی ساز و پروستات نیز رشد میکنند.موهای ناحیة تناسلی و نیز موهای صورت و زیر بغل شروع به رشد میکنند و به تدریج صدای مردانه جای صدای بچه گانه را میگیرد. در حین بلوغ پسران رشد قدی و وزنی سریعی پیدا میکنند و بدنشان عضلانی میشود. زمانیکه پسری بالغ میشود روزانه میلیونها اسپرم تولید میکند. هر سلول اسپرم بسیار کوچک است در حد ۰/۰5 میلیمتر است. اسپرم داخل بیضهها تولید میشود و از شکل یک سلول عادی تبدیل به سلول دارای سر و دم شبیه یک بچه وزغ میشود. مواد ژنتیکی در سر اسپرم قرار دارد. دم اسپرم متحرک است و اسپرم را در داخل اپیدیدیم و بعدها در داخل دستگاه تناسلی زنانه به جلو میراند. هر اسپرم پس از تولید در بیضه، حدود ۶-۴ هفته در داخل اپیدیدیم میماند و بخشی از تکامل خود را در آن سپری می کند و پس از آن وارد وازدفران میشود. غدد منی ساز و پروستات مایع منی را به اسپرم اضافه میکنند و منی بدینوسیله کامل میشود. با تحریک شدن جنسی مرد، آلت مردانه سفت و سخت میشود، عضلات درون اعضاء جنسی منقبض میشوند و بدینوسیله مایع منی از آلت مردانه به بیرون ریخته میشود که به این عمل انزال میگویند. با هر انزال حدود ۵۰۰ میلیون اسپرم از بدن خارج میشود. در صورتیکه مایع منی درون دستگاه تناسلی زن ریخته شود، اسپرم از واژن به سمت بالا شروع به حرکت میکند که دم اسپرم قابلیت شنا کردن را به آن می دهد. اسپرم از طریق دهانه رحم وارد رحم میشود و از آنجا به لولههای رحمی (لولههای فالوپ) میرسد. در صورتیکه اسپرم در زمانیکه تخمک از تخمدان زن آزاد شده باشد به آن برسد آنرا باردار میکند. برای باردار کردن تخمک تنها یک اسپرم کافیست. در واقع با وارد شدن یک اسپرم به تخمک هیچ اسپرم دیگری نمیتواند به آن وارد شود و بارور شدن تخمک با محتویات ژنتیکی درون اسپرم انجام میشود و حاملگی آغاز میشود. سلول تخم حاصل شده شروع به رشد می کند و تبدیل به هزاران سلول میشود و جنین را بوجود میآورد. پس از ۹ ماه جنین کامل میشود و نوزاد متولد میشود. نقش مرد در تولید مثل: ماهیت و اساس تولید مثل ترکیب یاخته های جنسی مذکر و مونث یعنی پیوند اسپرم با تخمک است. پس وظیفه مهم دو جنس این است که یاخته های جنسی لازم را تولید کنند. وظیفه مرد نه تنها تولید اسپرم است، بلکه باید آن را به جایی برساند که با سلولهای جنسی مونث ترکیب شود.در انسان اندامهایی وجود دارند که در اثر تماس جسمی،(جنسی) اسپرم را به تخمک می رسانند تا تخم بارور شود. چون وظیفه اسپرم رسانی به واژن(مهبل) به عهده آلت تناسلی است. مایع منی: مایع منی به ماده ای گفته می شود که در هنگام انزال از آلت تناسلی مرد خارج می شود عنصر اصلی سازنده این مایع اسپرم است.البته این فرایند توسط غدد دیگر جنسی تکمیل می شود مثل پروستات و کیسه های منی. بیضه ها: اسپرم در بیضه ها که غدد جنسی مرد هستند ساخته می شود.دو بیضه چپ و راست وجود دارد که هردو در محلی به کیسه بیضه مستقر هستند.این کیسه در پشت آلت تناسلی مرد آویزان است. آلت تناسلی مرد: آلت تناسلی مرد وسیله ای است برای رساندن اسپرم(منی) به واژن زن برای بارور شدن. آلت مرد از چند قسمت تشکیل شده است.1-قسمت تنه(شافت)،2-قسمت سر(که شامل سوراخی است برای خروج منی) کل آلت تناسلی مردان هم با پوست شلی پوشانده شده است.پوست سر آلت تناسلی مردان به پوست حشفه موسوم است که در هنگام ختنه کردن برداشته می شود.قسمت سر و زیر آلت دارای رشته های عصبی می باشند که فوق العاده نسبت به تحریکات جنسی حساس هستند. نعوظ (شق شدگی) آلت تناسلی مردان در حالت عادی آلت تناسلی مرد شل است و در جلوی کیسه های بیضه اویزان می باشد.در جریان تحریکات و برانگیختگیهای جنسی، جهت و ابعاد آلت مرد تغییر می کند. در این حالت آلت تناسلی مرد سفت و سخت می شود و به اصطلاح عامیانه شق می شود.علت اصلی سفت شدن آلت تناسلی مردان ورود خون به آلت می باشد. اندازه آلت مردانه: اندازه آلت تناسلی مردانه چقدر است؟اضطراب در خصوص اندازه آلت تناسلی رشد آلت و اندازه آن نوعی تشویش و اضطراب در دوران نوجوانی وجوانی است.با وجود اینکه مردان می دانند که اندازه آلت تناسلی از فردی به فرد دیگر متفاوت است اما این افسانه دایمی و همیشگی وجود داشته و دارد که شجاعت جنسی وابسته به بزرگی آلت تناسلی است.این در حالی است که رضایتمندی جنسی به چندین عامل وابسته است که اندازه آلت نقش تعیین کننده ای را در آن بازی نمی کند. باید توجه داشت، بزرگی آلت معادل رضایتمندی کامل جنسی نیست. چه چیزی اندازه آلت تناسلی مردان را تعیین می کند؟ اندازه آلت تناسلی بر مبنای زمینه های ژنتیکی فرد تعیین می شود. اندازه آلت تناسلی در طی بلوغ تغییر می کند .رشد آلت بین سنین 10 تا 14 سالگی شروع می شود، البته این زمان در بعضی پسر بچه ها زودتر و بعضی دیرتر است.در ابتدا بیضه ها شروع به بزرگ شدن کرده و رویش موهای تناسلی آغاز می شود. رشد آلت ابتد ا در طول و سپس در قطر صورت می گیرد. اندازه آلت تناسلی مردان -در حالت عادی و غیر نعوظی اندازه آلت تناسلی مردان حدود ۷ تا ۷.۸ سانتیمتر است و قطر آلت تناسلی حدود ۶.۵ تا ۷.۲ سانتیمتر است. ولی اندازه آلت تناسلی مردان در حالت نعوظ و شق شدن به ۱۲.۵ تا ۱۶ سانتیمتر می رسد.وقطر آن در همین حالت حدود ۱۱.۵ تا ۱۳.۵ سانتیمتر می باشد.البته تمامی این اندازها تقریبی هستند زیرا ابعاد آلت تناسلی در افراد مختلف متفاوت است.و ربطی به هیکل و اندام شخص ندارد. منبع:،forum.iransalamat.com،fa.parsiteb.com مطالب مرتبط - زناشویی
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesبهمن 1392Authorsپیمان شنبه پورLinks
عشق LinkDump
ارسال دستگاه از چین به ایران Categoriesکاربران آنلاين:
بازدیدها :
<-PollItems->
Alternative content |